خاطرات کیان و رومینا

خیلی وقته ننوشتم

1392/10/13 12:36
نویسنده : مامان یلدا
643 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته ننوشتم.... زندگی خوب میگذره اما نمی دونم چه جوری شبا صبح میشه صبا شب...

دارم پشت سر هم کارا رو انجام میدم و زمان هم به سرعت برق و باد میگذره... واقعیت اینه که به هیچ کاریم هم درست نمیرسم نه بچه ها نه کار اداره نه خونه نه همسری...

بهترین چیز زندگیم اینه که همسری خیلی خوب با همه چیز کنار میاد گاهی به خنده میگه من حتی نفر آخر هم نیستم چون تا وقت من میرسه وقتا تموم شده ... خیلی وقتا مجبوره برا شام خودش برا خودش یه نیمرویی سیب زمینی ای چیزی بذاره چون من با خوابوندن بچه ها دیگه بیهوش میشم

از 18 آذر برگشتم سر کار ... رومینا 5 ماه و 5 روزه رفت خونه مامان فری... خیلی سخت بود تصمیم برگشت به کار ... دو تا بچه خیلی سخته خیلی کارا واقعا دو برابر نیست 4 برابره... البته شیرینه...

خیلی دلم می خواست رومینا رو بذارم مهد ... هم زودتر به محیط مهد عادت میکرد در واقع قبل از اینکه بفهمه چی به چیه عادت میکرد... هم میشد راحت بعضی وقتا بذارمش خونه مامانم اما الان دیگه نمیشه مهمونی هم با خودم می برمش چون به اندازه کافی مامانم در گیر کار من شده و گناه داره... آقای همسر و مامانم نذاشتن ... خوب به نفع رومینا هست یه جورایی... باید ببینم چی میشه شاید یه سالگی بذارمش مهد...

رومینا کار جدید خاصی نمی کنه میذارمش تو راکر که سخت میمونه روزمین که خیلی سخت میمونه تو بغل هم همین طور گاهی تو روروئک میذارمش که دکی گفته کلا باید ثابتش کنم که باهاش راه نره البته من ارتفاعشو زیاد می کنم که پاش به زمین نرسه ... تو اونم یه 5 دقیقه ای می مونه دیگه اینکه به تمام شیطونی بازی های کیان به شدت می خنده ... دائم دارن همو می بوسن البته رومینا تف میزنه معمولا اما ناز کردن فقط داداشی و بابا مجید رو ناز می کنه...

هم چنان چشماش اشکی و قی کرده هستش که هی دل منو خون می کنه ...

از 4 ماهگی حریره بادوم رو شروع کردم ... آهن از 5 ماه و نیمگی و الان سرلاک برنج و یه سوپ شامل هویج و سیب زمینی و برنج می خوره در طول روز دو بار هم شیر خشک می خوره

کیان هم تو این مدت کلی تنهایی بازی کردن یاد گرفته وقتی خسته هست هنوز میفته رو دور خل خلی بازی و اذیت کردن که همون موقع هم کافیه بگیرمش به حرف و ازش بخوام بهم کمک کنه برو اینو بیار اونو بذار فلان جا با رومینا بازی کن من شامشو بیارم و ...

عسلم مدتهاست وقتی یه چیزی می خواد میگه مامانی به رومینا برس بعدش من اینو می خوام یا اون کارو کن و .....

با این همه لطف خدا و این همه همراهی همه دورو وریهام من بعضی وقتا اعصابی برام نمی مونه و داغونم.. می دونم که باید قدر این روزا رو بدونم و تا جایی که می تونم حفظشون و ثبتشون کنم... ولی گاهی واقعا کم میارم

یه برنامه درست کردم زدم به در یخچال ... در طول هفته هر روز یه کاری بکنم که خونه قابل زندگی بمونه و به بچه ها بتونم برسم و چی درست کنم و ...

اما کل وقت مونده برا خودم اینه که قبل از خواب مسواک بزنم و صورتمو تمیزکنم و یه کرم بزنم... گاهی به پاهام لاک میزنم و ... تازه همه اینا رو به خاطر اون برنامه رو یخچال دارم والا به هیچی نمیرسیدم... خانومی که خونه رو هم تمیز می کرد رو از وقتی رفتم سر کار دیگه نگفتم بیاد برای اینکه احساس می کردم هم به خوبی قبل نیست هم دائم یه خرابکاری ای می کنه هم خیلی خیلی طول میده کل کار اونو خودم دو ساعته می کنم می خواد 8 - 9 ساعت طولش بده اونم نه تمیز... خلاصه اونم رو اعصابم بود که خیال خودمو راحت کردم البته خیال دارم گاهی بگم بیاد ها ولی همین طوری نه اینکه روش حساب کنم...

 

 

 گاهی هم میشه که بچه ها کاری به کار هم ندارن.. هر کدوم برا خودشون مشغولن:

رومینا عین کیانه خود خودش:

وقتی رومینا رو عوض می کنم یا وقتی که دکمه هاشو باز می کنم پاهاش می پره تو دهنش:

 

و وقتی میریم بیرون و هر دو تایی بیهوش میشن:

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

كيانا-مامان آوا
14 دی 92 12:30
ماشاله هزارماشاله به دو تا گل خوشکل و ناز و دوست داشتنيت. رومينا هم مثل داداشش خوردني شده حساااااااااابي.
یاسمن ( مامان فرشته ها )
14 دی 92 20:40
عزیزم ماشا ء الله این رومینا خانوم کچلی ناز نازی چه بزرگ شده و خوشمزه یلدا جون بیچاره همسری ها واقعا شدن نفر اخر
نونوش
18 دی 92 7:48
ای جاااانم به این دو تا فسقل چقدر جالبه کارا و ارتباطشون با همدیگه میدونم خیلی سخته ولی یکی دو سال دیگه این خستگی ها رو دیگه یادت نمیاد و همش میشه شیرینی و لذتی که از بودن بچه هات میبری امیدوارم همیشه لب دو تا فسقلت به خنده وا شه ببوسشون
مصي
22 دی 92 8:43
خيلي خوردني شده اين دخمل عسلت كيان هم كه از اول عسل بود يكي دوسال بشه رومينا همه چي درست ميشه الان دوران شيرينيه قدرش رو بدون عزيزم با همه سختي هاش