تیر 93
خیلی ننوشتم می دونم
یه چند تا چیز که دوست دارم حتما ثبت بشه رو تند تند میگم
رومینا 7 تا دندون داره 4 تا بالا 3 تا پایین
مدتهاست راهمیره فکر کنم 10.5 که شد درست راه میرفت تو یک سال تمام نمی تونست از نشسته بدون کمک بدون کمک بلند بشه اما یه هفته بعدش دیگه دستشو میزنه به زانوش پا میشه
هنوزشیر می می میخوره
چند تا چیز اولاشونو میگه
مَ: من- شیر!
دا گاهی هم دادا: داداش
دَدَر: ددر
دا: دالی
ما: ماست
آ: آب
بَ: بغل
من از آخر تیر دیگه سر کار نمی رم . تصمیم سختی بود خیلی ولی وقتی فکر می کنم بچه ها گناه دارم ته دلم یه خرده آروم میشه. خیلی سخته رفتن خیلی سخته نرفتن
اعتراف میکنم بیشترش به خاطر کیانه. بزرگ شده می فهمه دلش می خواد مثل خیلیهای دیگه باشه. تابستون مهد نره کلاس تابستونی بره - آخرین نفر نباشه که از مهد برش میدارم- مامانش بیاد دنبالش نه هر روز یکی و خیلی چیزای دیگه که منم قبول دارم - یه روز فکر کردم با این همه درس خوندن و سر کار رفتن اگه دیپلمه بودم و تو خونه برا بچم مفیدتر بودم چه گناهی دارن که مامان فوق لیسانس و مهندس دارن - هر چیزی به جای خودش به اندازه کافی به خودم و دنیا ثابت کردم که چی هستم دیگه بسه - از طرفی تو خونه موندن و بچه بزرگ کردن هم کار سختیه خیلی سخت
آخرین چیز اینکه کیان ونم دو هفته پیش دستگاه ویبره برگشت تو صورتش لبشبخیه خورد و دو تا دندون بالاش لق شد و از جاشون حرکت کرد - هنوز نیفتادن البته هر دکتری ه یه نظری داره که میفته یا می مونه ولی همه نظرشون اینه که بهشون دست نزنیم -
خدا رو شکر که فکش و لثه هاش سالمه
دیگه این که کیان رو پیش دبستانی مدرسه اسم نوشتم - هدف یوسف آباد - دوست داشتم مدرسه دولتی بره حداقل سال اول دوم رو که خیلی هم مهمه ولی مدرسه دولتی خوبه پیش نداره و اون یکی مدرسه که ما تو محدودشیم هم ثبت نام نمی کنه حتی با پول هههه اینه که اینجا خواهد رفت امیدوارم خوب باشه
برا تابستون هم داره میره کلاسای دانشکده تربیت بدنی دانشگاه تهران - از 9.5 تا 2 بعد از ظهر روزهای زوج پانسیون شده برا دفاع شخصی ( خانم درویش مربیشونه) بعد ناهار و نقاشی و بعدشم اسکیت (مهران اکبری مربیشونه که خیلی خیلی هم مهربونه)
دیگه فعلا همینا رو یادمه که بنویسم از مرداد بیشتر خواهم اومد
خدایا شکرت این دو تا کلوچه رو به ما دادی - توان بده که پدر و مادر خوبی باشیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی