عشق من
عشق من
عشقم که داریم براش تولد می گیریم خوب دیگه حداقل هفته ای یه تولد لازم داره دیگه
اینم از تفرحاته تقریباْ روزانشه... البته بی ادب نیست ها گفتم یه فیگور خوب برای عکس بگیر
خوب هنوزم در گیر شکلها و رنگهاست این الان تمساحه که درست کرده مثلاْ
خوب کی رو دیدین از مهد بیاد لباش اینجور آویزون باشه و قهر باشه که زود اومدی دنبالم؟
عشقم با سارینای عسلم تو عروسی ... مطمئنم خیلیی بهشون خوش گذشته... بس رقصیدن و دویدن
- مامان این گلوله های شفاف مروارید مانند چیه داره میریزه اینجا؟؟؟ اشاره به صورت من که حالم خیلی بد بود و نفهمیده بودم داره اشکام میاد...
- بیا مامان برات "دورا" گذاشتم که دخترونست
- مامان بیا برات کیک شاپرکی درست کردم بیا فوت کن امروز تولدت شده که خوشحال بشی . بابا برای مامانم کادو چی خریدی؟ من یه "مامان تیرکس" خریدم براش با یه پروانه
- مامان من باید تو آشپزی کمکت کنم. این سنگینه آخه...(البته آخرش میگه این برای من هم سنگینه خودت بیار)
- قبلاْ:
کیان خواهر برادرت بیاد میذاری بیاد تو اتاق تو؟
آره بیاد اما لباسا و اسباب بازیهامو نمیدم بهش. تخت خوابمو میدم که برام تخت مک کوئین بخری.
الان:
کیان خواهر برادرت بیاد میذاری بیاد تو اتاق تو؟
ا ا مامان یادت رفته؟ قرار شد بریم یه خونه بزرگ بخریم اخابای (اتاق خوابهای)زیادی داشته باشه یک دو سه چهار .....
- کیان: یه بابا بچه اش رو نمی خوره. مگه ما کفتاریم همدیگرو بخوریم...
- کیان: مامان این بابا هیولای یخی شده من هیولای طوفانیم از من قویتره من چی کار کنم؟ ... من: تو هم هیولای کلیه الماسی بشو که از همه قویتره.... کیان: نمیشه من هیولای طوفانیم چی کار کنم زورم بهش برسه... حالا بابایی اونور اصلاً خوابه
- دراز کشیدم برام بالش و پتوی خودشو آورده... چند دقیقه بعد آب آورده که بخور حالتو خوب میکنه!!! کوچولو کوچولو نه ببینم آبش داره کم میشه آفرین آفرین... دوباره چند دقیقه بعد برات بستنی (با خمیر بازی) آوردم باید بخوری خوب خوب نمیشی اگه نخوری ها ببینم گاز میزنی .....
- دستا جلو قفسه سینه، نوک انگشتها بهم وصل، انگشتای اشاره رو میزنه به هم و توضیح میده برج میلاد برج بسیار بلندیه... شبا دیده میشه... چون داره از خودش نور میده بیرون... ما: عجبا!!!
حالا حق دارم عاشقت باشم عشقم؟؟؟
مرسی که اومدی به زندگی ما
