نی نی

کیان عزیزم با اجازت فندقی تو راه رو هم شریک این وبلاگ می کنم . برای مامانی خیلی سخته برای هر کدومتون یه وبلاگ بزنه ... می دونی که یه وبلاگ دیگه هم دارم عزیزم

نی نی عزیز دل مامان خیلی دلم می خواست مثل کیان برای تو هم از همون روزای اول اول بنویسم اما فرصت نشد... یه کم شاید چون حال مامی خیلی بد بود...

خوشگلکم به من گفتن که احتمال بالای ۸۰ درصد دخمل کوچولویی... فدات بشم از همین حالا تو رو مثل کیان تصور می کنم از نوع دخملش چقدر عاشقتم متظرم بیای تا موهاتو بلند کنم و اون بالای سرت ببندم. کیان و بابایی هم که خیلی دوست دارن هنوز اوائل راهه که کیان میگه پس خواخرم کی میاد؟؟؟

بابایی هم اسمتو گذاشته نینک...

تا حالا سه بار سونو رفتم ۲۳ آبان (شروع هفته ۶)- ۱۳ آذر (توی هفته ۸) و ۱۸ دی (آخر هفته ۱۳) که فقط یه بارش که ان تی بود تو رو دیدم ... از هر طرف می خواستیم ببینیمت هی پشتتو می کردی... خیلی هم تکون می خوردی همش انگشت می خوردی هی این دست هی اون دست عروسک منی دیگه...  ۴شنبه هم دکتر بودم که صدای قلب خومشلتو دوباره شنیدم ضربان قلبت این مدت ۱۴۵ تا ۱۵۹ متغیر بوده ولی هر دفعه کلی منو سرحال میاره... راستی ببخش من چیزای خوب نمی خورم حالم بد میشه قول میدم بهتر بشم جبران کنم...

یه فسقل هم از کیان بنویسم:

عشقم باز پروژه مهد دارم با تو ... مهد درین از یکشنبه اول ماه تعطیل میشه ... با خاله شادی مامان آرتان کلی مهد رفتیم دیدیم و در نهایت و با احتمال زیاد یکتا خواهی رفت البته با لشکری از دوستات شامل آرتان و آوین و هانا و سپهر و احتمالاْ شایان و یاس... از باغ زندگی هم بدمون نیومده که انتخاب آخر رو گذاشتیم بر عهده خاله بهناز مامان آوین

عسلم از وقتی سعی کردم باهات لغاتی رو که هنوز با مزه تلفظ می کنی که البته خیلی محدود ولی خیلی پر کاربردن رو کار کنم رو سبز خیلی حساس شدی و سعی می کنی این یکی رو درست بگی اما انگار به جای سبز یه لغتی میگی که با س شروع میشه و مجموعه ای از حروف بی صدا رو پشت سرش می گی انگار سخت ترین کار دنیاست... قسم می خورم خوردنی تر از تو و بامزه تر از اون لحظه ای که توانتو برای درست تلفظ کردن میذاری سراغ ندارم

واژه های با مزه تو:

خبز (سبز)

اخاب (اتاق خواب)

کو (تو) و می کونی (می تونی) هستن

دوست دارم عسل من مرسی که اومدی به زندگی ما ... نی نی قشنگم مرسی که داری میای به زندگیمون ... خدایا شکرت