خاطرات کیان و رومینا

گلهای من

1392/12/2 13:27
نویسنده : مامان یلدا
692 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا خیلی دارن تند تند میگذرن... تقریبا وقت هیچ کاری ندارم نه به خونه میرسم درست نه بچه ها نه شوشو نه کارم نه خودم ونه...

اما این روزا رو خیلی دوست دارم حتی بد خوابیدنهای شبشو .... نه نمی خوام بگذرن .... روزها یواش برین و بیاین...عاشق بچه ها و ارتباطشونم

هر دو شون با دیدن هم می خندن خصوصا رومینا... چشمش دنبال کینه تا کیان هست نمی خوابه و سرش به طرف جاییه که اون هست...

کیانم انواع جانگولر بازیها رو درد میاره تا خواهرش بخنده... البته... کافیه هر کدوم رو بغل کنم یا قربونش برم تا صدای اون یکی دربیاد.... خدایا شکرت...

دخملک 5.5 ماهه بود که کامل نشست البته هنوز سینه خیر و روروئک رو دنده عقب میره البته سینه خیز کامل دور خودش می چرخه و کمی اینور اونور میره اما دنده عقبش خوبه....هههههه...

گاهی هم سعی می کنه که که رو پاهاش چاردست و پا بشه دوباره سینه خیز می شه

یه چند روزیه که لبه تخت رو می گیره و دو زانو میشه و بلند می کنه خودش تا بهش دست بزنی می خواد وایسه ... (ظاهرا این خاصیت همه نی نی هاست...)

اولین دندونش دو سه روز بعد از 7 ماهگی نیش زد و الان دو تا شدن تو مرحله یه ذره پیدایی هستن البته... فدای اون تا مروارید سفید خومشل بشم من...

کیان هم در گیر و دار مسائل تربیتیش هستیم گاهی بهترین پسر دنیاست گاهی هم مثلا سر تکرار نکردن یه حرف زشت با اقای پدر گلاویز میشن و زمین و زمان به هم دوخته میشه...

دلم می خواد ازشون عکس بذارم حتما تو اولین فرصت این کارو می کنم...


بچه ها چطوری دو تا بچه رو نگه میدارین و به کارای دیگه هم میرسین؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

محبوبه مامان الینا
4 اسفند 92 8:21
سلام عزیزم چه عروسکای ملوسکی دارینخدا حفظشون کنه
سمانه مامان دو آسمان
5 اسفند 92 8:57
خدا حفظشون كنه اين گلاي زندگيت رو. شاديت مستدام و روزافزون.
كيانا-مامان آوا
6 اسفند 92 10:32
دلم ضعف رفت عكس بذاااااااااار